دنبال کردن. تعقیب کردن: گر به ما همسفری، سلسله از ما بردار پشت پازن دو جهان را و پی ما بردار. صائب. ، دنبال کردن کسی برای یافتن وی. ایز او را برداشتن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. نظامی. ، محو کردن. از میان بردن: دو گرگ جوان تخم کین کاشتند پی روبه پیر برداشتند. نظامی
دنبال کردن. تعقیب کردن: گر به ما همسفری، سلسله از ما بردار پشت پازن دو جهان را و پی ما بردار. صائب. ، دنبال کردن کسی برای یافتن وی. ایز او را برداشتن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی ِ کشتن شاه برداشتند. نظامی. ، محو کردن. از میان بردن: دو گرگ جوان تخم کین کاشتند پی روبه پیر برداشتند. نظامی
براه افتادن قدم برداشتن گام برگرفتن رفتن: به بهزاد بنمای زین ولگام چو او رام گردد تو بردار گام، عمل کردن رفتار کردن: بکام دل خویش برداشت گام شده شاد دل یافته کام و نام
براه افتادن قدم برداشتن گام برگرفتن رفتن: به بهزاد بنمای زین ولگام چو او رام گردد تو بردار گام، عمل کردن رفتار کردن: بکام دل خویش برداشت گام شده شاد دل یافته کام و نام
چون کودک متولد شود قابله انگشت مالیده بعسل را بکام او زند و زقه در حلقش ریزد بنا گوش کردن: (برداشته آسمان ز خون کام مرا کر دست چنین بزرگ اندام مرا . {} خون خوردن من چنانکه در طفلی بود پستان بدهن شیشه حجام مرا) (محمد سعید اشرف)
چون کودک متولد شود قابله انگشت مالیده بعسل را بکام او زند و زقه در حلقش ریزد بنا گوش کردن: (برداشته آسمان ز خون کام مرا کر دست چنین بزرگ اندام مرا . {} خون خوردن من چنانکه در طفلی بود پستان بدهن شیشه حجام مرا) (محمد سعید اشرف)
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
دنبال کردن تعقیب کردن: گربما هم سفری سلسله از ما بردار، پشت پا زن دو جهانرا و پی ما بردار، (صائب)، دنبال کردن کسی برای در یافتن وی ایز او را برداشتن، یا پی کشتن کسی برداشتن، مقدمات کشتن او را فراهم کردن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. (ن
دنبال کردن تعقیب کردن: گربما هم سفری سلسله از ما بردار، پشت پا زن دو جهانرا و پی ما بردار، (صائب)، دنبال کردن کسی برای در یافتن وی ایز او را برداشتن، یا پی کشتن کسی برداشتن، مقدمات کشتن او را فراهم کردن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. (ن