جدول جو
جدول جو

معنی پای برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پای برداشتن
(نَ نَ مَ)
خیم. (تاج المصادربیهقی) (شرح قاموس). خیمان. خیوم. خیومه. خیمومه
لغت نامه دهخدا
پای برداشتن
فرار کردن گریختن
تصویری از پای برداشتن
تصویر پای برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پای برداشتن
((بَ تَ))
فرار کردن، گریختن
تصویری از پای برداشتن
تصویر پای برداشتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گام برداشتن
تصویر گام برداشتن
به راه افتادن، قدم بر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی برداشتن
تصویر پی برداشتن
دنبال کردن، از پی کسی رفتن، رد پای کسی را گرفتن برای یافتن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن، کج شدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دنبال کردن. تعقیب کردن:
گر به ما همسفری، سلسله از ما بردار
پشت پازن دو جهان را و پی ما بردار.
صائب.
، دنبال کردن کسی برای یافتن وی. ایز او را برداشتن:
حق نعمت شاه بگذاشتند
پی کشتن شاه برداشتند.
نظامی.
، محو کردن. از میان بردن:
دو گرگ جوان تخم کین کاشتند
پی روبه پیر برداشتند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پاک کردن اسممحو کردن نام: گران جان را نباشد هیچ نسبت با سبک روحان نگین را میشود قالب تهی گرنام بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
براه افتادن قدم برداشتن گام برگرفتن رفتن: به بهزاد بنمای زین ولگام چو او رام گردد تو بردار گام، عمل کردن رفتار کردن: بکام دل خویش برداشت گام شده شاد دل یافته کام و نام
فرهنگ لغت هوشیار
چون کودک متولد شود قابله انگشت مالیده بعسل را بکام او زند و زقه در حلقش ریزد بنا گوش کردن: (برداشته آسمان ز خون کام مرا کر دست چنین بزرگ اندام مرا . {} خون خوردن من چنانکه در طفلی بود پستان بدهن شیشه حجام مرا) (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
کج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچ برداشتن
تصویر پیچ برداشتن
تاب خوردن تاب دیدن خمیدن: (پای من پیچ برداشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایاب داشتن
تصویر پایاب داشتن
گود بودن عمیق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال کردن تعقیب کردن: گربما هم سفری سلسله از ما بردار، پشت پا زن دو جهانرا و پی ما بردار، (صائب)، دنبال کردن کسی برای در یافتن وی ایز او را برداشتن، یا پی کشتن کسی برداشتن، مقدمات کشتن او را فراهم کردن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. (ن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی برداشتن
تصویر پی برداشتن
((پِ. بَ تَ))
تعقیب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
((بَ تَ))
پیچیدن چوب یا تخته تر پس از خشک شدن
تاب برداشتن چشم: کج شدن چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
Warp
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
déformer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
vervormen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
뒤틀다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
ゆがめる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
לעיוות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
विकृत करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
membengkokkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
บิดเบือน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
деформировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
verziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
deformar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
deformare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
deformar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
zniekształcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاب برداشتن
تصویر تاب برداشتن
деформувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی